نقدو نگاه

  • خــانه
  • مقاله
  • گفت و گو
  • مناظره
  • نکته ها و گفته ها
  • از لابه لای متون
  • کتاب
  • درباره ما
  • ارتباط با ما
نقدو نگاه
  • خــانه
  • از لابه لای متون
  • نسبت‌ فلسفه‌ و منطق‌
03 ارديبهشت1394

آيا فهم‌ قرآن‌ و روايات‌ متوقف بر فلسفه‌ دانی است‌؟

نوشته شده توسط نقدو نگاه. ارسال شده در از لابه لای متون

عبارت‌  «تفكر فلسفي‌، براي‌ فهم‌ ديانت‌ ضروري‌ است‌»[1]، از جمله‌استدلال‌هايي‌ است‌ كه‌ آقاي‌ دكتر ديناني‌ در جهت‌ اثبات‌ لزوم‌ تفلسف‌، مطرح‌نموده‌اند. برخي‌ ديگر از اساتيد فلسفه‌ همين‌ استدلال‌ را با تعابيري‌ چون‌ «فهم‌عميق‌ وحي‌ منوط‌ به‌ فلسفه‌داني‌ است‌»[2]، مطرح‌ كرده‌اند. همچنين‌ به‌ نقل‌ ازآيت‌الله‌ حسن‌زاده‌ آملي‌ آمده‌ است‌: «قسم‌ به‌ جان‌ خودم‌، آن‌ كس‌ كه‌ فهم‌مطالب‌ تمهيد القواعد و شرح‌ قيصري‌ بر فصوص‌ الحكم‌ و مصباح‌الانس‌ واشارات‌ و تنبيهات‌ و شفاء و اسفار و فتوحات‌ مكيّه‌ روزي‌اش‌ نشده‌، فهم‌ تفسيرانفسي‌ آيات‌ قرآن‌ و جوامع‌ روايي‌ روزي‌اش‌ نمي‌شود.»[3]پذيرش‌ اين‌ استدلالنيز چون‌ برخي‌ از ديگر استدلال‌ها، لوازمي‌ دارد كه‌ بعيد است‌ اساتيد محترم‌بدان‌ ملتزم‌ شوند: الف‌ ـ قرآن‌ و عترت‌ در ارائه‌ حداقل‌ بخشي‌ از پيام‌ها و مقاصد خود به‌ مردم‌و مؤمنان‌، دچار كمبود و كاستي‌ است‌ كه‌ جبران‌ آن‌ جز از طريق‌ فلسفه‌ و تعاليم‌سقراط‌ و ارسطو و افلاطون‌ و... ممكن‌ نيست‌!

اين‌ مسأله‌ در حالي‌ است‌ كه‌ استدلال‌هاي‌ متعدّدي‌ از سوي‌ برخي‌ اساتيدمعاصر فلسفه‌ در دفاع‌ از تفسير قرآن‌ به‌ قرآن‌ و در اثبات‌ اين‌ امر كه‌ فهم‌ قرآن‌- به‌ جز آيات‌ الاحكام‌ - نياز به‌ هيچ‌ امر ديگري‌ حتي‌ عترت‌ ندارد، مطرح‌شده‌ است‌:[4]

«استقلال‌ قرآن‌ كريم‌ در حجيّت‌ و تبيين‌ معارف‌ و همچنين‌ اتقان‌ شيوهتفسيري‌ «قرآن‌ به‌ قرآن‌» با دلايلي‌ چندقابل‌ اثبات‌ است‌:

1ـ قرآن‌ كريم‌ خود را به‌ عنوان‌ نور معرفي‌ مي‌كند: «قد جاء كُم‌ من‌َ الله‌ نور وكتاب‌ مبين‌»[5]، «و اتبعوا النور الذي‌ انزل‌ معه‌»[6]و بارزترين‌ ويژگي‌ نور آن‌ است‌كه‌ هم‌ خود روشن‌ است‌ و هم‌ روشنگر غير خود است‌، يعني‌ هم‌ در روشن‌ بودن‌خود و هم‌ در روشن‌ كردن‌ اشياي‌ ديگر نيازمند به‌ غير نيست‌. مقتضاي‌ نوربودن‌ قرآن‌ كريم‌ نيز اين‌ است‌ كه‌ نه‌ در روشن‌ بودن‌ خود نيازمند غير باشد و نه‌در روشن‌ كردن‌ غير، زيرا در صورت‌ نياز به‌ مبيّني‌ ديگر، آن‌ مبين‌ اصل‌ بوده‌،قرآن‌ كريم‌ فرع‌ آن‌ خواهد بود و اين‌ فرع‌ و تابع‌ قرار گرفتن‌ قرآن‌، با نور بودن‌ آن‌ناسازگار است‌.

2ـ يكي‌ از صفات‌ قرآن‌ كريم‌ «تبيان‌ كل‌ شي‌ء» است‌: «و نزّلنا عليك‌الكتاب‌ تبياناً لكل‌ شي‌ء»[7]كتابي‌ كه‌ بيانگر همه علوم‌ و معارف‌ ضروري‌ وسودمند براي‌ بشر يا بيانگر همه حقايق‌ جهان‌ آفرينش‌ است‌، در تبيين‌ خودنيازي‌ به‌ غير ندارد، بلكه‌ در بيان‌ خويش‌ به‌ خود متكي‌ است‌ و برخي‌ از آياتش‌با برخي‌ ديگر تبيين‌ و تفسير مي‌شود، وگرنه‌ كتابي‌ كه‌ مبين‌ خود نباشد، چگونه‌مي‌تواند بيان‌ هر چيز ديگر باشد؟»[8]

ب‌ ـ تا قبل‌ از ظهور و رواج‌ فلسفه‌ در عالم‌ اسلامي‌ (يعني‌ پيش‌ از نهضت‌ترجمه متون‌ يوناني‌ در زمان‌ خالد بن‌ يزيد بن‌ معاويه‌ و مأمون‌ عباسي‌)، امكان‌فهم‌ درست‌ و عميق‌ ديانت‌ و بخش‌ مهمي‌ از آيات‌ و روايات‌ (در زمينه اصول‌دين‌ و مسائل‌ اعتقادي‌) براي‌ مؤمنان‌ حتي‌ اصحاب‌ خاص‌ رسول الله صلي الله عليه و آله و ائمه‌معصومين عليهم السلام  وجود نداشته‌ است‌.

ج‌ ـ حتي‌ پس‌ از ورود فلسفه‌ به‌ عالم‌ اسلامي‌ و رواج‌ آن‌، آن‌ دسته‌ ازاصحاب‌ ائمه عليهم السلام و نيز عالمان‌ و فقيهان‌ بزرگ‌ و برجسته‌اي‌ كه‌ اهل‌ تفلسف‌نبوده‌اند و بلكه‌ بعضاً به‌ مخالفت‌ آشكار با فلسفه‌ پرداخته‌اند، به‌ فهم‌ ديانت‌ وپاره‌اي‌ از آيات‌ و روايات‌ نائل‌ نشده‌اند.

علاوه‌ بر نتايج‌ نامقبول‌ فوق‌، بايد مجدداً اين‌ پرسش‌ را مطرح‌ نماييم‌ كه‌ باكدام‌ مشرب‌ و نحله‌ فلسفي‌ مي‌توان‌ به‌ فهم‌ ديانت‌ و آيات‌ و روايات‌ دست‌ يازيد؟نحله ارسطويي‌؟ افلاطوني‌؟ نوافلاطوني‌؟ حكمت‌ متعاليه‌؟ و... كه‌ هر يك‌ بارويكردي‌ ويژه‌ خود به‌ سراغ‌ دين‌ و آيات‌ و روايات‌ مي‌روند و دست‌ به‌ تفسيرو تأويل‌ آن‌ها مي‌زنند و اغلب‌ به‌ نتايجي‌ كاملاً متضاد مي‌رسند. مگر نه‌ اين‌ است‌كه‌ «سهروردي‌ اسلام‌ را در پرتو حكمت‌ خسرواني‌ تفسير مي‌كند اما ملاصدرااسلام‌ را با حكمت‌ يوناني‌ تفسير مي‌كند.»[9]

اگر پاسخ‌ اين‌ باشد كه‌ مهم‌ اين‌ است‌ كه‌ اهل‌ تفلسف‌ باشيم‌ و با فلسفه‌ ـ از هرنوعي‌ كه‌ باشد ـ به‌ سراغ‌ قرآن‌ و روايات‌ برويم‌، در اين‌ صورت‌ حكم‌ به‌مطلوبيت‌ آشفتگي‌ و تشتت‌ اعتقادي‌ و جواز منازعات‌ بي‌حاصل‌ و ايمان‌سوزعقيدتي‌ داده‌ايم‌ كه‌ قطعاً برخلاف‌ رسالت‌ انبياء الهي‌ و كتب‌ آسماني‌ و قرآن‌ كريم‌ وائمه‌ معصومين عليهم السلام  است‌؛ و اگر انگشت‌ بر روي‌ نحله‌اي‌ خاص‌ بگذاريم‌، پرسش‌اين‌ خواهد بود كه‌ دليل‌ حقانيت‌ يك‌ نحله‌ و بطلان‌ ديگر نحله‌ها چيست‌، پيش‌ ازاين‌ توضيح‌ داديم‌ كه‌ فلسفه‌ پاسخي‌ روشن‌ و فيصله‌دهنده‌ نزاع‌، براي‌ اين‌ سؤال‌ندارد.

آيا دين‌ براي‌ دفاع‌ از خود نياز به‌ فلسفه‌ دارد؟

در اين‌ بخش‌ بايد اين‌ نكته‌ را يادآور شويم‌ كه‌ طرح‌ اين‌ ادعا كه‌ ما براي‌دفاع‌ از دين‌ و مباني‌ و آموزه‌هاي‌ ديني‌ نياز به‌ فلسفه‌ داريم‌ نيز با جامعيت‌ دين‌تعارض‌ داشته‌ و به‌ مفهوم‌ نقصان‌ و كاستي‌ دين‌ است‌.

هرگز يك‌ دين‌ جامع‌ وكامل‌ و مبتني‌ بر وحي‌ الهي‌ و آموزه‌هاي‌ رسول الله صلي الله عليه و آله و ائمه‌ معصومين عليهم السلام  كه‌ آنان‌ نيز به‌ كانون‌ وحي‌ متصل‌اند، نمي‌تواند براي‌دفاع‌ از مباني‌ و آموزه‌هاي‌ خويش‌ در برابر شبهات‌ و اشكالات‌ مخالفان‌ ومنكران‌ و معاندان‌ خود، دست‌ نياز به‌ سوي‌ انديشه‌هاي‌ بشري‌ دراز كند و ازفلسفه‌هاي‌ رنگارنگ‌ و مملو از تعارض‌ و تهافت‌، استمداد جويد.

از آغاز ظهور اسلام‌، رسول‌ اعظم‌صلي الله عليه و آلهو پس‌ از آن‌ ائمه‌ معصومين عليهم السلام  واصحاب‌ و شاگردان‌ دانشمند آن‌ حضرات‌ همچون‌ هشام‌ بن‌ حكم‌ در مواردمتعددي‌ با مخالفان‌ دهري‌ مسلك‌ و منكر خداوند و نبوت‌ به‌ محاجه‌ و گفت‌ و گوو مناظره‌ پرداختند و با استناد به‌ براهين‌ روشن‌ و قطعي‌ عقلي‌ و آنچه‌ ازمعصومين عليهم السلام  آموخته‌ بودند، بدون‌ كمترين‌ استمدادي‌ از فلسفه‌ ارسطو وافلاطون‌ و يا هر فلسفه‌ ديگر، از توحيد و نبوت‌ وديگر مباني‌ اعتقادي‌ خوددفاع‌ كردند. اكنون‌ و هر زمان‌ ديگر نيز مي‌توان‌ با اتكاي‌ به‌ همين‌ براهين‌ و ادله‌از اصول‌ اعتقادات‌ و مباني‌ دين‌ دفاع‌ كرد. به‌ عبارت‌ ديگر، دين‌، شيوه‌ و سلوك‌خاص‌ عقلي‌ خود را مبتني‌ بر عقل‌ بديهي‌ و يقيني‌ - همان‌ عقلي‌ كه‌ به‌ تعبيرروايات‌ حجت‌ باطني‌ است‌ - دارد و از حقانيت‌ خود در برابر شبهات‌ واشكالات‌ دفاع‌ مي‌كند. البته‌ اگر اهل‌ فلسفه‌ همچنان‌ بر ادعاي‌ بي‌دليل‌ خود پاي‌فشارند كه‌ هرگونه‌ استدلال‌ عقلي‌ و استفاده‌ از عقل‌، مساوي‌ با فلسفه‌ و تفلسف‌(حتي‌ اگر اين‌ استدلال‌ بر ضد فلسفه‌ باشد!) و بر مصادره‌ عقل‌ و عقلانيت‌ به‌سود فلسفه‌ اصرار ورزند، بايد اعتراف‌ نمود كه‌ پاسخي‌ براي‌ اين‌ استدلال‌ وجودندارد!

پی نوشتها:

[1]- گفتگوي‌ دين‌ و فلسفه/ ‌233 (به‌ نقل‌ از دكتر ديناني‌)

[2]- همان‌

[3]- حسن‌زاده‌ آملي‌، حسن‌، دروس‌ شرح‌ اشارات‌ و تنبيهات‌ ابن‌سينا، به‌ اهتمام‌ صادق‌ حسن‌زاده‌،پيش‌ گفتار، بيست‌ و سه‌

[4]- البته‌ نظريه‌ تفسير قرآن‌ به‌ قرآن‌ و بي‌نيازي‌ مفسّر از هر چيز ديگري‌ جز خود قرآن‌، قوياً مورداشكال‌ و ايراد و برخلاف‌ آموزه‌هاي‌ عترت‌ است‌ كه‌ بايد در جاي‌ خود بدان‌ پرداخت‌.

[5]- مائده/ ‌15

[6]- اعراف/ ‌157

[7]- نحل/ ‌289

[8]- جوادي‌ آملي‌، عبدالله‌، تسنيم‌ (تفسير قرآن‌ كريم‌)1/65

[9]- دكتر ديناني‌، روزنامه همشهري‌، 14/11/84، ص‌ 9، ايشان‌ در ادامه‌ افزوده‌اند: «البته‌ من‌ به‌ملاصدرا ارادت‌ دارم‌ اما سهروردي‌ را اصيل‌تر از ملاصدرا مي‌دانم‌ و معتبرتر و حتي‌ اسلامي‌تر.»

منبع: کتاب فلسفه از منظر قران و عترت نوشته مهدی نصیری

Twitter

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

ارسال
لغو
  • جدیدترینها
  • پربازدیدها
    • آيا فهم‌ قرآن‌ و روايات‌ متوقف بر فلسفه‌ دانی است‌؟
    • اگر نباید فیلسوفی کرد باز باید فیلسوفی کرد؟
    • آيا فهم‌ استدلالي‌ اصول‌ دين‌ متوقف‌ بر فلسفه‌ داني‌ است‌؟
    • آیا روح مجرد است؟
    • مناظره امام صادق علیه السلام با دانشمند شامی
    • رد بر وحدت وجود
    • اگر نباید فیلسوفی کرد باز باید فیلسوفی کرد؟
    • آيا فهم‌ استدلالي‌ اصول‌ دين‌ متوقف‌ بر فلسفه‌ داني‌ است‌؟
    • آيا فهم‌ قرآن‌ و روايات‌ متوقف بر فلسفه‌ دانی است‌؟
    • علامه مجلسي و صوفيه‏
پیوندها

پایگاه آیت الله سید جعفر سیدان
وبلاگ شیخ حسن میلانی
فصلنامه معرفتی اعتقادی سمات
وبلاگ مهدی نصیری
پایگاه خبری تحلیلی برهان
پژوهشی در باره ابن عربی، عرفان و تصوف
  • درباره ما
  • ارتباط با ما

تمام حقوق برای نقد و نگاه محفوظ است

  • خــانه
  • مقاله
  • گفت و گو
  • مناظره
  • نکته ها و گفته ها
  • از لابه لای متون
  • کتاب
  • درباره ما
  • ارتباط با ما