مهدی نصیری
فلاسفه مسلمان از قران و اهل بیت اعراض کرده اند
نقد کلی و اساسی مجلسی بر فلاسفه مسلمان این است که آنان سر چشمه زلال معارف ناب وحیانی را که قران و اهل بیت علیهم السلام است، رها کرده و به سراغ آثار و آرای بی بنیان و موهوم فلاسفه یونانی رفته اند و محرومیتی عظیم و عاقبت سوز و آخرت ویران کن را بر خویش و پیروانشان تحمیل کرده اند . به تعبیر حضرت باقرالعلوم علیه السلام:
يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ قِيلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِيمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطَاهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص سُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ ص قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ السُّنَنُ قَالَ عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع-(کافی: 1/ 553 ، چاپ دار الحدیث)
یعنی مردم آب اندک و راکد را می مکند اما نهر عظیم را رها می کنند. از امام علیه السلام سئوال شد: مقصود از نهر عظیم چیست؟ فرمود: رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و دانشی که خداوند به او اعطا کرد. خداوند همه سنتهای انبیاء را از آدم تا خاتم برای او فراهم نمود. از امام علیه السلام سئوال شد: آن سنن چیست؟ فرمود: همه دانش پیامبران که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را نزد امیرالمؤمنین علیه السلام به ودیعت نهاد.
مجلسی در این باره سوگمندانه چنین می نویسد:
«بیشتر مردم زمان ما، میراث اهل بیت پیامبرشان را رها کرده و به آراء خودشان اعتماد و اکتفا کرده اند! از آن جمله، کسانی هستند که پیرو مکتب فلاسفه می باشند، فلاسفه اي که هم خود گمراه بوده اند و هم دیگران را گمراه کرده اند! فلاسفه اي که به هیچ پیامبر و کتابی ایمان نداشته اند ، بلکه بر عقل هاي فاسد و نظرات بی رونق خودشان تکیه کرده اند. پس اینان، چنان فلاسفه را رهبر و پیشواي خود قرار داده اند؛ تا آنجا که هرجا نصوص صحیحی هم از ائمّه راستین علیهم السلام رسیده باشد، به جهت اینکه آن نصوص صحیحه با آنچه که فلاسفه ظاهراً بدان معتقدند موافق نمی باشد آنها را توجیه و تأویل می کنند با اینکه می بینند که دلایل و شُبهات فلاسفه جز وهم و گمان فایده نمی دهد و افکارشان مانند تار عنکبوت، سست و بی پایه می باشد و می بینند که آراء و افکار و پندار ایشان همواره مخالف یکدیگر است! از جمله دو طایفه مَشّایی و اشراقی که کمتر می شود رأي یکی از این دو طایفه با طایفه ي دیگر موافق باشد و پناه بر خدا از آنکه بگوییم: خداوند مردم را در اصول عقاید به عقول خودشان واگذار کرده، که چنین در مراتع حیوانی سرگردان بمانند و به جان خودم قسم من متحیّرم که آنها چگونه به خود جرأت داده اند نصوص آشکار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را به واسطه ي حُسن ظنّ به فلاسفه کافر یونانی، که اعتقاد به هیچ دین و مذهبی ندارند تأویل و توجیه نمایند.» (حق الیقین؛علامه مجلسی/ ناشر: موسسه انتشاراتی امام عصر(عج)/ چاپ دوم:1388)
همچنین:
«اهل فلسفه از قران و اهلش (اهل بیت علیهم السلام) رویگردان شدند و برای کسب علم و عرفان به سراغ آثار فلاسفه قدیم رفتند» (مرات العقول 1/119)
و نیز:
«گروهی زیاد از علمای متاخر ما ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ از فلاسفه قدیم و متاخر و مشایی ها و اشراقی ها در پاره ای از دیدگاههایشان پیروی می کنند و از این نکته که این امر مستلزم مخالفت با ضروریات دینی اند، غافلند.» (مرات العقول 9/95)
تعجب مجلسی از آن دسته از عالمان دین است که با وجود آن که اهل آداب شرعی و انجام مستحبات اند اما به تدریس کتب فلسفی می پردازند:
«و از همه غريبتر آنست كه جمعى كه خود را از اهل شرع مي شمارند و اهتمام عظيم در باب اتيان به آداب و مستحبات مي نمايند اين كتب ضلال را از روى اعتقاد درس مي گويند و كسى از ايشان نشنيده كه در مقام رد و انكار و دفع شبهات ايشان درآيند ... و طعن مىكنند بر كسى كه بر ارباب اين عقايد لعن كند و فخر مىكنند كه ما از جمله لاعنين نيستيم.» (حق الیقین؛ ص421)
تقابل اصول و مبانی فلسفی یونان با ضروریات دبنی
مجلسی با وجود آن که عالمان مسلمان و شیعه گرایش پیدا کرده به فلسفه را تکفیر نمی کند ـ که در باره آن توضیح خواهیم داد ـ اما در تقابل اصول و مبانی فلسفه یونان با ضروریات دینی تردیدی ندارد و بارها آن را یاد آور می شود:
«اعتقاد به اصول حكماء {فلاسفه} با اعتقاد به اكثر ضروريات دين جمع نمي شود پس يا منكر نبوت انبياء بايد بشوند و يا ايشان را العياذ باللّه از بابت ارباب حيل و معميات دانند كه در تمام عمر مدارشان بر اين بوده كه مردم را به ضلالت و جهل مركب اندازند.» (حق الیقین: 421)
وی در جای دیگر، فلاسفه را منکر نبوت به دلیل انکار معجزات آنها دانسته و آنان را در زمره ملحدان و دهریان می داند:
«بدان که منکرین نبوت دو گروه ملحدان و دهریان هستند. و براهمه موحد و فلاسفه نیز نزد ما از جمله دهریان و ملحدانند. همه بر باطل کردن نبوت و انکار معجزه و محال بودن آن به صورت صریح و غیر صریح اجماع کردهاند. و پنداشتند که درستی امر نبوت و معجزه به نقض ضرورت طبایع میانجامد و موضوع طبایع آنقدر مستحکم است که نقض آن به هیچ وجه امکان پذیر نیست. و همگی در معجزههای پیامبران و اوصیایشان ایراد وارد کردند تا آن جا که گفتند در قرآن تناقض گویی است و حاوی اخباری که پنداشتند خلاف مفاد آن آشکار شده است.» (بحار الانوار 89 : 163)
مجلسی همچنین در اثر فارسی اش با عنوان حق الیقین، با اشاره به چند اصل معروف فلسفی مثل «قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد» و «قدم عقول و افلاک» و «امتناع اعاده معدوم» و «محال بودن خرق و التیام در افلاک»، نتیجه منطقی اعتقاد به این اصول را انکار بسیاری از ضروریات دینی و اعتقادی می داند:
«كسى كه قائل باشد كه واحد صادر نمي شود از او مگر واحد، و گويد هر حادثى مسبوق است به ماده و گويد آنچه قدمش ثابت شد، عدمش محال است و عقول و افلاك و هيولاى عناصر را قديم داند و انواع متوالده را قديم داند و اعاده معدوم را محال داند و افلاك را متصل به يكديگر داند و فاصله در ميان آنها قائل نباشد و خرق و التيام در فلكيات را محال داند ... و امثال اين عقايد باطله را قائل باشد، چگونه اذعان مي تواند كرد به آنكه خدا فاعل مختار است و آنچه خواهد مي تواند كرد و عالم و آدم حادثند و به حشر جسمانى و آنكه بهشت در آسمان است و مشتمل است بر حور و قصور و ابنيه و مساكن و اشجار و انهار و آنكه آسمانها شق مي شوند و پيچيده مي شوند و كواكب بىنور مي شوند و فرو مي ريزند بلكه همه فانى مي شوند و آنكه ملائكه اجسامند و بالها دارند و آسمانها مملوند از ايشان و به زمين مىآيند و بالا مي روند و آنكه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به معراج رفت و عيسى عليه السّلام و ادريس به آسمان رفتند و همچنين بسيارى از معجزات انبياء و اوصياء از شق قمر و احياى اموات و رد شمس و طلوع آن از مغرب و خسوف و كسوف در غير وقت مقرر و جارى شدن نهرهاى عظيم از سنگهاى كوچك و فرو بردن عصاى موسى خروارهاى چوب و ريسمان را و امثال اينها..... پس معلوم شد كه اعتقاد به اصول حكماء با اعتقاد به اكثر ضروريات دين جمع نمي شود پس يا منكر نبوت انبياء بايد بشوند و يا ايشان را العياذ باللّه از بابت ارباب حيل و معميات دانند كه در تمام عمر مدارشان بر اين بوده كه مردم را به ضلالت و جهل مركب اندازند و به اصل را در لباس حق به مردم نمايند و هدايت ايشان را به اين فرقه ضاله حواله كرده باشند.» (حق الیقین : 421)
دوگانگی در زبان و عقیده برخی فلاسفه مسلمان
البته مجلسی در باره گروهی از فلاسفه مسلمان قضاوت دیگری دارد و آنان را به نوعی دچار نفاق و دوگانگی در عقیده و آنچه بر زبان می آورند، می داند:
«كسى كه اندك شعور و تدينى داشته باشد چون رجوع به عقايد باطله و كلمات واهيه ايشان {فلاسفه} مي كند مي داند كه اكثر آنها با ايمان به شرايع انبياء جمع نمي شود و جمعى كه اعتقاد به اصول ايشان دارند و به ضرورت به معاشرت مسلمانان گرفتار شدهاند از ترس قتل و تكفير، لفظى چند از ضروريات دين بر زبان جارى مي كنند و در دل خلاف آنها را قائلند.» (حق الیقین: 420 و 421)
او در این مورد مشخصا از ابن سینا نام می برد و می نویسد:
«حکیمان {فیلسوفان} حتی اگر معاد جسمانی و ثواب و عقاب محسوس را اثبات نکرده باشند، آن را انکار نکردند بلکه آن را جزو امور ممکن محسوب کردند، البته نه بر وجه اعاده معدوم. و حمل آیات وارده را بر ظواهر آن جایز دانستند و تصریح کردند به اینکه با اصول حکمی و قواعد فلسفی مخالف نیست و وقوع آن در حکمت الهی بعید نیست. .... مانند این را شیخ ابن سینا در رساله مبدا و معاد ذکر کرده است و این جواز را ذکر نکرده و از ترس دینداران زمانه خود تنها جواز آن را در شفاء ذکر کرده است و این بر کسانی که به کلام فلاسفه رجوع میکنند و از اصول آنها پیروی میکنند پوشیده نیست که غالب آن با آنچه که در شریعت پیامبران وارد شده مطابق نیست و آنها برخی از اصول شریعت و ضروریات دین را صرفا از ترس قتل و تکفیر از مؤمنان زمانه خود بر زبان می آورند. آنها با زبان خود مؤمن هستند اما دلهایشان رویگردان است و اکثر آنها کافر هستند و به جان خودم قسم کسی که معتقد است از واحد تنها واحد صادر میشود و هر حادثی مسبوق به ماده است .... و عقول و افلاک و عناصر هیولا و انواع متوالده قدیم هستند و اعاده معدوم جایز نیست و افلاک متطابق هستند و عنصریات فوق افلاک نیستند و امثال آن، چنین کسی چگونه به شریعتها و آیات الهی و روایات متواتر که امور واجب در آن آمده است ایمان دارد و اینکه خداوند يَفْعَلُ ما يَشاءُ و يَحْكُمُ ما يُرِيدُ و به حدوث عالم و حدوث آدم و معاد جسمانی و وجود بهشت در آسمان که حور و قصر و ساختمان و منزل و درخت و رود دارد و آسمانها که پاره و درهم پیچیده میشود و سیارهها که پراکنده میشود و میافتد و نابود میشود و فرشتگان که جسم هستند و آسمان از آنها پر شده است که پایین میآیند و بالا میروند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که به آسمان معراج کرده است و همچنین عیسی و ادریس علیهالسلام و بسیاری از معجزات پیامبران و جانشینان آنها از جمله شق القمر و احیای مردگان و رد الشمس و طلوع آن از مغرب و کسوف خورشید در غیر وقت آن و خسوف ماه در غیر وقت آن و امثال آن چگونه ایمان دارند؟ و کسی که انصاف داشته و به سخن ایشان رجوع کرده میداند که آنها با شریعتمداران رفتار تمسخرآمیز دارند و یا اینکه پیامبران را حیلهگر میخوانند و کسانی که مردم را گمراه میکنند و چیز قابل فهمی نمیآورند بلکه در مدت برانگیخته شدن خود آنها را فریب میدهند. خداوند ما و سایر مؤمنان را از شبهههای آنان در امان بدارد و ان شاء الله در این باره کتاب جداگانهای خواهیم نوشت و خداوند توفیق دهد. (بحار الانوار 8 : 328)
کتب فلسفی ضاله است
مجلسی کتب فلاسفه را با توجه به تعارض مفاد آنها با ضروریات و مسلمات دبنی و اعتقادی، همچون کتب صوفیه، در زمره کتب ضاله می داند:
«و مشهور ميان علماء آن است كه حرام است نوشتن و حفظ كردن كتب منسوخه و ياد گرفتن و ياد دادن آن مانند تورات و انجيل و كتب اهل ضلالت و بدعت مانند كتب سنيان و ساير مخالفان و كتب حكماء {فلاسفه} و صوفيه و ملاحده، مگر از براى نقض و باطل كردن يا حجت كردن بر ايشان يا اخذ كلمات حقه از آنها يا تقيه.»(حق الیقین: 517)
نظر مجلسی در مورد کفر یا عدم کفر فلاسفه
مجلسی اگر چه فلاسفه مسلمان را منکر برخی از ضروریات عقاید دینی مانند حدوث عالم و معاد جسمانی می داند اما چون معتقد است تفوه آنان به این اعتقادات باطل به دلیل شبهاتی است که گرفتار آن شده اند و استدلال های فلسفی را برهانیاتی پنداشته اند که باید بر اساس آن نصوص دینی را تاویل کنند، نمی توان حکم به کفر آنان داد چرا که منکر ضروری دین در صورتی کافر است که انکار او به معنای انکار نبوت باشد اما کسانی که به دلیل گرفتار شبهه شدن انکار ضروری می کنند و در عین حال قائل به نبوت هستند، کافر محسوب نمی شوند:
« به کفر انکار کننده یک امر ضروری حکم داده میشود، چون آن را انکار کرده و پیامبر صلَّی الله علیه و آله را تکذیب نموده و منکر پیامبری او شده است. و نه اینکه خود آن انکار دلیل حکم به کفر او است، از همین رو کسی که شبهه احتمالی را حق بداند، حکم به کفر او نمیدهند، .... و اینکه در برخی از مردم دیده میشود که بعضی از ضروریات دین را مانند حدوث عالم و معاد جسمانی و همانند اینها، با اینکه در ظاهر به نبوت پیامبرمان صلَّی الله علیه و آله اقرار کرده و به سایر ضروریات دین و آنچه رسول خدا صلَّی الله علیه و آله آورده معترفاند، انکار میکنند، این کار آنها به سبب یکی از این دو امر است: یا آنها به دلیل شبههای که در آنچه میپنداشتند بر آنها عارض شده، گمراه شده اند، مانند توهم آنها در اینکه سخنان باطل برخی از فلاسفه و سایر زندیقها را برهانی میدانستند که تاویل دلایل سمعی و مانند آن را موجب میشود؛ و یا اینکه آنها در باطن نبوت را انکار میکردند ولی به خاطر ترس از کشته شدن و آسیب مالی و دنیایی جرأت نمیکردند دیگر ضروریاتی را که انکار کرده بودند، افشاء کنند؛ و اما اینکه انکار بعضی را آشکار میکردند، به این دلیل بود که ترس از اظهار آن به دلیل اختلاط عقاید فیلسوفان و غیر از آنها با عقاید مسلمانان به گونهای که امکان تشخیص یکی از دیگری ـ جز نزد کسانی که خداوند منزه آنها را معصوم کرده است ـ وجود نداشت، مرتفع شده بود.
بنابراین هر کس جزء گروه اول باشد، در حکم به خروج آنها از اسلام اشکال وارد میشود؛ برای اینکه آنچه را انکار کردهاند، در حق آنها غیر ضروری است اگرچه نام ضرورت نسبت به دیگران بر آن صدق کند، و آن با اینکه آنها به دلیل گناهشان در ترک طلب حق، گمراه شده و به خاطر انکارشان مورد عقوبت قرار گیرند، منافات ندارد. ولی گروه دوم به دلیل انکار نبوت رسول خدا صلَّی الله علیه و آله از اسلام خارج شده و مرتد شدهاند. پس پیداست که انکار امر ضروری، بر وجهی که موجب کفر میشود، از انکار نبوت که مستلزم انکار تمام ضروریات است، جدا نمیباشد.» (بحار الانوار 30 : 483)