مهدی نصیری
آیا مجردی به غیر از خداوند وجود دارد؟ مقصود از مجرد، موجود غیر مقداری و غیر عددی و غیر متجزی و فارغ از زمان و مکان و تغییر و تحول است. بر مبنای برهان عقلی که وجود و موجود به دو سنخ خالق و مخلوق تقسیم می شود و وجود مخلوق متجزی و مقداری و طبعا دارای زمان و مکان و جسم (لطیف یا ثقیل) است و وجود خالق از هر جهت بر خلاف آن است، تجرد اختصاص به خداوند و خالق هستی داشته و هر چیزی ما سوای او مخلوق و غیر مجرد خواهد بود، چرا که وجودی متجزی و زمان دار و مکان دار است. بر این اساس اعتقاد فلاسفه به این که موجوداتی چون عقول ده گانه یا نفس و روح و یا فرشتگان و یا شیاطین، مجرد و عاری از ویژگی های مخلوق هستند، امری باطل و موهوم است.
در حقیقت اگر معنای مجرد بودن به درستی تصور شود، معلوم می شود که اساسا چنین موجودی یکی بیشتر نمی تواند باشد و آن ذات قدوسی خداوند است و همین که پای دوم و سوم و ... از یک موجود به میان می آید به معنای متجزی بودن و زمان دار و مکان دار بودن آن است و الا فرض دو تا و سه تا بودن معنا نداشت.
عموم آیات و روایاتی که سخن از روح و فرشتگان کرده اند، بیانگر مادی و متجزی بودن و نوعی تجسم داشتن آنها هستند. البته در توضیح باید گفت که جسم و ماده یا لطیف است مانند نور و اکسیژن و امواج رادیویی و ... و یا غلیظ و سنگین است مانند سنگ و آب و گیاه و .... برخی از اجسام و موجودات مادی مانند روح و فرشتگان و جنیان با حواس ما معمولا قابل دریافت نیستند اگر چه ممکن است تحت شرایط خاصی این دریافت برای برخی از افراد اتفاق بیافتد.
و اما آیاتی که بر غیر مجرد بودن روح دلالت می کنند:
فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُون(واقعه / 83)
{پس چرا آنگاه كه [جان شما] به گلو مىرسد، و در آن هنگام خود نظاره گريد...}
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّىَ (زمر / 42)
{خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمىستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند]؛ پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد، و آن ديگر [نَفْسها] را تا هنگامى معيّن [به سوى زندگىِ دنيا] بازپس مىفرستد.}
روشن است تعبیر بلوغ روح به حلقوم، در آیه اول و قبض روح شخص خواب و بازگرداندن آن به بدن او (اگر اجلش فرا نرسیده باشد) در آیه دوم بیانگر مکان دار بودن روح است.
الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع(فاطر / 1)
{سپاس خداى را كه پديدآورنده آسمان و زمين است [و] فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و سهگانه و چهارگانهاند.}
آیه فوق ویژگی های کاملا مادّی و مقداری و متجزی برای فرشتگان بر می شمارد و آنان را واجد بالهای دو گانه و سه گانه و چهار گانه معرفی می کند.
علاوه بر آیات، روایات نیز بر این امر اشعار و تصریح دارند.
امام صادق علیه السلام مىفرمایند:
إنه لیس شیء إلا یبید أو یتغیر، أو یدخله التغیر والزوال، أو ینتقل من لون إلی لون، ومن هیئة إلی هیئة، ومن صفة إلی صفة، ومن زیادة إلی نقصان، ومن نقصان إلی زیادة إلا رب العالمین، فإنه لم یزل ولا یزال واحدا ... لا تختلف علیه الصفات والاسماء كما تختلف علی غیره مثل الانسان الذی ... یتبدل علیه الاسماء والصفات، واللّه بخلاف ذلك.
{هیچ چیزی نیست مگر اینكه از میان مىرود و دگرگون مىشود، یا تغییر و زوال را در آن راه است، یا از رنگی به رنگی دیگر، و از شكلی به شكل دیگر، و از صفتی به صفتی دیگر، و از زیاده به نقصان، یا از نقصان رو به زیادی مىرود مگر پروردگار عالمیان، او پیوسته و پیوسته واحد است}
به تصریح روایت فوق هر موجودی جز خداوند در معرض دگرگونی و کمی و زیادی است و این یعنی همه ما سوی الله غیر مجرد هستند.
امام جواد علیه السلام مىفرمایند:
إن ما سوی الواحد متجزّیء، واللّه واحد أحد لا متجزّیء ولا متوهّم بالقلّة والكثرة. وكل متجزّیء أو متوهّم بالقلّة والكثرة فهو مخلوق دالّ علی خالق له. (کافی، 1/116، بحارالانوار، 4/153)
{غیر از خدای واحد همه چیز دارای اجزا است، و خداوند واحد احد است نه جزء دارد و نه قابل تصور و توهّم به كمیو زیادی مىباشد، هر چیز متجزّی و قابل تصور به كمیو زیادی مخلوق است و دلیل بر وجود خالق خود مىباشد.}
و امام صادق علیه السلام مىفرمایند:
فهو الواحد الذی لا واحد غیره؛ لانه لا اختلاف فیه. (بحارالانوار، 3/196)
{او واحدی است كه هیچ واحدی جز او نباشد؛ چرا كه در ذات او اجزای مختلف وجود ندارد.}
امام صادق علیه السلام در باره جسمیت روح تصریح می فرمایند:
والروح جسم رقیق ألبس قالبا كثیفا.(احتجاج 2 : 345)
{روح، جسم رقیقی است كه قالب غلیظی بر آن پوشانده شده است.}
و نیز درباره شیاطین:
فقال: كیف صعدت الشیاطین إلی السماء وهم أمثال الناس فی الخفة والكثافة، وقد كانوا یبنون لسلیمان بن داوود من البناء ما یعجز عنه ولد آدم؟! قال: غلظوا لسلیمان كما سخروا، وهم خلق رقیق غذائهم التسنم، والدلیل علی ذلك صعودهم إلی السماء لاستراق السمع ولا تقدر الجسم الكثیف علی الارتقاء إلیها إلا بسلّم أو سبب.(احتجاج 2 : 339)
{(زندیق) گفت: شیاطین چگونه به آسمان فرا مىروند و حال اینكه ایشان نیز در خلقت و غلظتِ وجود همانند مردمان مىباشند، و برای سلیمان بن داوود قصرهایی بنا مىنهادند كه فرزندان آدم از ساختن آن عاجزند؟ ! حضرت فرمودند: همانطور كه برای سلیمان مسخّر شدند، غلظت وجودی نیز یافتند، آنها موجوداتی رقیق و لطیف مىباشند و غذای خود را از هوا برمىگیرند، دلیل بر این مطلب فرارفتن ایشان به آسمان برای استراق سمع است، و حال اینكه جسم غلیظ را توان رفتن به آسمان نیست مگر به وسیله نردبان یا چیزی دیگر.}
مجردی جز خداوند نیست
مرحوم مجلسی بر اساس مبانی فوق، مجرد بودن فرشتگان و روح و هر موجودی جز خداوند را در آثار مختلف خود رد می کند. وی در بحار الانوار پس از نقل روایت ابو بصیر از امام صادق علیه السلام که می گوید:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ الْمَلَكُوتِ.
{از امام صادق علیه السلام در باره آیه «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» پرسیدم، آن حضرت فرمود: مخلوقی بزرگتر از جبرییل و میکاییل است که با رسول الله صلی الله علیه و آله بود و با ائمه علیهم السلام نیز هست و او از عالم ملکوت است}
می نویسد: «از ملکوت است یعنی جزء موجودات آسمانی است و گفته شده یعنی از مجردات است اما چنین اصطلاحی در روایات نیست و موجود مجردی جز خداوند متعال ثابت نشده است» (بحار الانوار 25 : 69)
و در مراة العقول بر نفی موجودات مجردی جز خداوند تاکید می کند:
«فلاسفه قائل شده اند که جوهری مجرد و قدیم (عقول دهگانه) وجود دارد که نه ذاتا و نه فعلا به ماده تعلق ندارد. این عقیده مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دینی از جمله حدوت عالم و غیر آن است و بعضی از فیلسوفان مدعی مسلمانی به جای عقول قدیم، عقول حادثی را ـ به زعم خود ـ اثبات کرده اند که این قول نیز مستلزم انکار بسیاری از اصول دینی است و این در حالی است که از روایات وجود مجردی جز خداوند، فهمیده نمی شود.» (مرات العقول 1: 27)
مجلسی در عین الحیات به موضوع غیر مجرد بودن فرشتگان می پردازد و بر گواهی قران و تواتر روایات در این مساله، تاکید می کند و انکار آن را از سوی فلاسفه انکار ضروری دین و کفر می داند:
«و بايد دانست كه ملائكه اجسام لطيفه اند و مكان دارند و نزولو عروج مىنمايند.و احاديث در اين باب متواتر است و نص قرآن بر اين دلالت دارد. و تأويل ملائكه به عقول مجرده و نفوس فلكىو طبايع و قوا، چنانچه بعضى از حكما كردهاند، انكار ضرورتدين است و كفر است.و هيچ خلقى زياده از ملائكه نمىباشند و هيچ مخلوقى به حسبجسم از ايشان عظيمتر نيست مگر روح.»(عین الحیات: 63 (انتشارات اسلامیه ، 1386 تهران)
و در بحار الانوار:
«بدان كه همه اماميّه، بلکه تمام مسلمانان به جز اندكى فيلسوف نما که داخل در اجتماع مسلمانان شدهاند تا اصول و عقائد آنها را ویران سازند، بر این عقیده اتّفاق دارند که فرشتگان حقّند و دارای جسمى لطيف و نورانى با بالهای متفاوت - دو تا، سه تا، چهارتا و بيشتر- هستند، و به خواست خدا و طبق مصالح ميتوانند به هر شكلى درآيند، بالا میروند و فرود میآيند و پيامبران و اوصياء علیهم السّلام آنها را میبينند. و اعتقاد به مجرّد بودن ملائکه و تعبير از آنها به عقول و نفوس فلكى و قواى طبيعت و تأويل آيات فراوان و اخبار متواتر درباره آنها، به استناد شبهات سست و استبعادهای وهمی، انحراف از راه راست و پيروى از نادانان و كوردلان است.
محقّق دوانى در شرح عقائد گفته: فرشتگان اجسامى لطيف هستند و توانایی درآمدن به اشکال مختلف را دارند، و شارح مقاصد گفته: آنچه از كتاب و سنّت برمیآيد و عقيده أكثر امّت نیز میباشد، اين است كه فرشتگان اجسامى لطيف و نورانی اند که میتوانند به شکلهای مختلف ظاهر شوند، و علم و قدرت کامل بر انجام كارهاى دشوار دارند، كارشان طاعت است و جايگاهشان آسمانهاست، فرستادگان خداي تعالی به سوی پيامبران و امینان وحی او هستند. شبانهروز، بدون سستی، تسبيحگوی اویند، و از دستورات خدا سرپیچی نکرده و آنچه فرمان دهد همان را اجرا میکنند.» (بحار الانوار 56: 202 و نیز ر. ک به مراة العقول 4 : 289)
مرحوم مجلسی در کتاب حق الیقین نظر فلاسفه در باره مجرد بودن روح را رد کرده و روح را به دلیل روایات عدیده ای که دال بر تجسم و مقداری بودن آن است، جسمانی می داند:
«در بصائر از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده است كه روح ممزوج است به بدن و داخل بدن نمي شود بلكه مثل سرپوشى است بر بدن كه محيط است به آن و حاصل خلاف در روح به اين برمىگردد كه آيا روح جسم است يا جسمانى يا نه جسم و نه جسمانى بلكه مجرد است.
و عمده آنها كه جسم مي دانند از متكلمان به دو قول قائل شدهاند یکی آنكه عبارت است از اين هيكل محسوس، دویم آنكه در بدن اجزاى اصليهاى هست كه باقى است از اول عمر تا آخر عمر و اجزاى فضليه مي باشد كه زياده و كم و متغير و متبدل مي شود و انسان كه مشاراليه است به من و أنا آن اجزاى اصليه است و مدار حشر و ثواب و عقاب بر آن است و بعضى از متكلمين اماميه به اين قول قائل شدهاند و بر اين قول بعضى از اخبار دلالت مي كند.
و آنها كه جسم نمي دانند و عرض جسمانى مي دانند اقوال سخيفه دارند كه قابل نقل نيست و آنها كه مجرد مي دانند اكثر فلاسفه حكمايند. و شيخ بهاء الدين و بعضى از متأخرين گفتهاند كه از بسيارى از اخبار اين معنى مستفاد مي شود و فقير حديث صريحى در اين باب نديدهام و اگر بعضى از اخبار نادره اشعارى يا ابهامى به اين معنى داشته باشد به محض آنها جزم به اين قول نمي توان كرد و دلايلى كه بر نفى تجرد گفتهاند اگر چه تمام نيست اما اخبار بسيار كه در باب تنزيه حق تعالى وارد شده ظاهرا دلالت مي كند بر آنكه تجرد از صفات مختصه خداست و اكثر احاديث قبض روح و همراه بودن روح با ميت و آمدن به نزد اهل خود و منتقل شدن به وادى السلام و امثال آنها دلالت بر تجسم مي كند.»(حق الیقین : 340)